پدیده مامی بلاگر؛ بی پناهی کودکان و مادران

در تیتر این نوشته، تأکیدی بر نقش مادران در تربیت داشته‌ام و البته مقصودم این نیست که پدران نقش کمتر مهمی در تربیت دارند؛ بلکه تکید بر این است که نقش مادران در جامعه جدید با توجه به اینکه زمان بیشتری را با کودکان خود هستند، بالقوه توانایی اثرگذاری بالاتری در مقایسه با پدران دارند.

سه دو  یک  نور صدا  حرکت

در قاب دوربین  کودکی بزک کرده به نحو آهنگین و با حرکات سر و دست  شروع به خواندن  شعری از فردوسی می‌کند:

ندانی که ایران نشست من است

جهان سر به زیر دست من است

هم یکدلانند یزدان شناس

به نیکی گذارند از بدی هراس

دریغ است که ایران ویران شود

کنام پلنگان و شیران  شود….

چنین اجراهایی از کودکان در شبکه‌های اجتماعی  فراوان دیده می‌شود و مادران این کودکان اکنون مامی بلاگر(مادر فعال و تاثیر گذاز(اینفلونسر) در شبکه های اجتماعی) نام گرفته اند. پس از قرار دادن این اجرا ها از سوی دنبال­کنندگان علامت لایک (پسندیدم)  قرار می­دهند و کامنت‌هایی(یادداشت هایی در پاسخ به آن) با این مضامین باریکلا!،آفرین! ، هزار آفرین!،  عالی!،  ، کجا می تونم   فرزندم را در این کلاس‌ها ثبت نام کنم؟….

مامی بلاگر‌ها هر روز یک هنر نمایی جدید از کودکان خود در شبکه ها قرار می دهند و قصه لایک خوردن و  و دنبال کردن‌ها ادامه پیدا می کند. در هیاهو و همهمه‌ی جهان، شبکه های اجتماعی و بی ریشگی و گسست نسل بزرگسال از میراث  اجدادشان، اکنون مامی بلاگرها تبدیل به الگوهای فرزندپروری می شوند. سیل درخواست ها از مادران که کجا می‌توانم  فرزندم را در این کلاس‌ها ثبت نام کنم،به سوی گردانندگان این شبکه ها سرازیر می شود. در صفحه‌های دیگر هماهنگی لباس مادر و فرزند، در صفحه ای دیگر  انجام محاسبات سریع، در صفحه‌ای دیگر کارها خارق‌العاده ای که کودک انجام می‌دهد و البته هر روز  باید مانند قوانین بازار، بر تنوّع محصولات  و شیرین کاری‌های مادر و کودک افزوده شود و کالای متفاوتی  در قیاس با دیروز تولید کنند.

در دوره پیش از رنسانس، کودکان در کنار بزرگسالان به کارهای روزانه خانواده مشغول بودند و کارِ کودکان،  امر مذموم و ضد قانونی تلقی نمی شد. کودکان، خود سرمایه‌های مادی(تولید ) و معنوی ( پشتوانه ای نمادین در برابر حمله اجانب) به شمار می آمدند. از رنسانس به بعد و  با گسترش اندیشه‌های متفکّرانی چون ژان ژاک روسو،  به تدریج هویت متمایز دوره کودکی برساخته می شود و  حلقه های قانونی و هنجاری محافظتی در برابر  بهره‌کشی‌های بزرگسال  قرار داده می‌شود. تا جایی که  مفهومی به عنوان «کودکان کار»  خلق می‌شود. اگر چه گفته می شود کار کودکان و کودکان کار دو مفهوم متفاوت هستند اما  وجه مشترک این دو مفهوم این است  که گویی دوره کودکی بیش از آنچه به کار و فعالیت در اجتماع بزرگسال، تلقی شود دوره‌ای تمهیدی و آمادگی برای ورود به بزرگسالی در نظر گرفته می شود.  هر چند به تعبیر  نیل‌پُستمن نظریه‌پرداز آمریکایی حوزه‌ی فرهنگ-  برساخت دروه‌ی کودکی، از قرن شانزدهم به بعد  انسانی‌ترین محصول دوره رنسانس است اما خود، این دستاوردش را با نفوذ و گسترش فناوری‌های متعدد  زیست جهان کودکان به باد می دهد و مانع از این می‌شود که کودکان دوره‌ی خاص کودکی خود را تجربه کنند و  کودکان خود عرصه تاخت وتاز  هوا و هوس‌های بزرگسالانه‌ی عقلانی شده  قرار می‌گیرند. اکنون با تجربه  گفتمان کودکی مجال برای بهره کشی به نحو دوره پیشا کودکی تا حد زیادی ناممکن شده است و در قالب‌های دیگری و با همان دورنمایه عمل می کند. این بار در قالب شبکه‌های اجتماعی نوع دیگری از بهره‌کشی پدیدار می شود که ظاهری بسیار کودک مدار دارد  اما در عمل  به تعبیر آگامبن فیلسوف  ایتالیایی- به فروپاشی تجربه‌ی دوره کودکی می‌انجامد. اکنون  بار دیگر، بستر شبکه‌های اجتماعی برای مامی بلاگر ها  که خود نیز قربانی بی ریشگی و گسست از میراث بزرگسال هستند، فرصتی فراهم کرده است که دیگر بار، کودکان را چون سرمایه‌های مادی(کسب درآمد) و معنوی(ایجاد منزلت اجتماعی در پشت هنرنمایی‌های) روزانه کودکان مورد بهره کشی قرار دهد و از چنین هنرنمایی هایی کالایی قابل فروش  عرضه کند. مدعای نوشتار پیش رو این است که  ظهور و گسترش شبکه‌های اجتماعی،  شکلی  ممکن و فعلیت یافته از بهره‌کشی از کودکان را ایجاد کرده است. چنین پدیده ای تنها در غیاب یا فقدان میراثی که بتواند دستاویزی برای  الگو‌پردازی  در اختیار گذارد ممکن می شود.

جامعه مدرن که سرشتی سرمایه‌دارانه هم دارد، برای بقای خود ناچار است اشکال مختلف گرسنگی  و در نتیجه القای نوعی ناتمامی بی پایان را در ذهن و ضمیر انسان تزریق کند.  در نتیجه انسان مدرن همواره  حس بی کفایتی ناشی از ناتمامی را تجربه می‌کند. البته ممکن است گفته شود نارضایتی بشر موضوع جدیدی نیست اما سخن تازه این است تفاوت دوره جدید در این است که صنعت تولید گرسنگی را تولید کرده است و  همواره  صنعت  گرسنگی  با همزاد خود، صنعت «خُشنودی آنی»  گره می خورد. تو ناخشنودی و ما برای ناخشنودی تو چاره داریم.  ناخشنودی برای اینکه پوستت چروک شده است پس بیا فلان کِرم ما را بخر! تو ناخشنودی که فن ارتباط را بلد نیستی، تو ناخشنودی برای اینکه فلا محصول را استفاده نمی کنی، تو ناخشنودی برای اینکه فلان دوره را شرکت نکردی، برای ناخشنودی تو کالایی داریم و تو باید این کالا را بخری و برای خرید این کالا در نتیجه زنجیره‌ای از  ناخشنودی‌های دیگر را نیز تجربه کنی تا به آب ( یا سرابی که وعده می دهند) برسی. اضطراب مادر ناتمام ، اضطراب والد ناتمام یکی از این گرسنگی‌هایی است که صنعت گرسنگی‌ساز،  همواره در ذهن و ضمیر بزرگسال تزریق می‌کند و بزرگسال گسسته از هر گونه میراث به هر  خاشاکی چنگ می‌زند که  مادر تمام و والد تمام باشد و این آغاز سردرگمی‌هاست. اگر حس بی‌کفایتی در اثر ناتمام بودن حسی عمومی برای والدین و به ویژه مادران است، چنین حسی محصول بی پناه شدن جهان مادرانگی است از هر پناه ریشه دار است.  در این میان دانش هایی چون روان‌شناسی و علوم اعصاب تلاش  می‌کنند چنین خلا و شکافی را پر کنند و البته هرآنچه می کنند با خلوص نیّت است. اما نکته‌ی مهم این است که  تمام کاری که روان شناسان می‌کنند، توصیف کودکی و تجزیه آن به متغیر‌ها و تلاش برای برقراری کودکیِ تجزیه  شده به متغیرهاست. گزاره‌های علمی همواره ناظر به روابط جزئی است. اجزایی که خود برساخت  فرایند فعالیتهای علمی است. دو ملاحظه را اینجا باید لحاظ کرد یکی اینکه چگونه ممکن است گزاره های جزئی از  حقیقت کودکی به منزله یک کل پرده بردارد؟ و دیگر اینکه از آنجا که کار علم توصیف است چگونه می‌تواند تجویزی داشته باشد؟ پدیده مامی بلاگر خود پرده از یک حقیقتی بر می‌دارد و آن اینکه عالم کودکی و والدگری در جهان بی‌ریشگی تجربه می‌شود؛ جهانی که از میراث والدگری خردمندانه، مسئولانه و درایتمندانه تهی شده است و برای احیای آن باید به مسیر متفاوتی رو کرد.